
دلم کـــــــــــمیخدا میخواد…
کمیسکـــــــــــوت…
کمیدل بریدن میخواد…
کمیاشک…
کمیبهت…
کمیآغوش آسمانی
کمیدور شدن از این آدمها…!
کمیرسیدن به خدا…
.
.
.
همه را صدا زدم جز خدا . . .
هیچ کس جوابم را نداد جز خدا . . .
.
.
.
خدایا !
من چیزی نمیبینم
آینده پنهان است
ولی آسوده ام ،
چون تو را میبینم
و تو همه چیز را . . .
.
سایر جملات زیبای پروردگار در ادامه مطلب
پروردگارا تو تکراری ترین ” حضور ” روزگار منیو من عجیب ؛ به آغوش تو
از آن سوی فاصلهها
خو گرفته ام . . .
.
.
.
خدایا …
دلم مرهمیمیخواهد از جنس خودت!
نزدیـــک؛
بی خطــــر،
بخشــــنده…
بی منّـــــــــــــــــت … !
.
.
دست به دامن خدا که میشوم ،
چیزی آهسته درون من به صدا در میآید که نترس !
ز باختن تا ساختن دوباره فاصله ای نیست !
.
.
.
همیشه فکر میکردم چون “گرفتارم” به “خدا” نمیرسم
ولی حالا فهمیدم چون به “خدا” نمیرسم، “گرفتارم”
.
.
.
.
خدایا
در ۲ راهی زندگی ام
تابلوی راهت را محکم قرار بده
نکند که با نسیمیراهم را کج کنم . . .
.
.
.
خداوندا …
دقیق یادم نیست آخرین بار کی خود را پیدا کردم …
اما خوب یادم هست هرگاه که گم شدم ، دستم در دست تو نبود …
.
.
.
دست نیازمندی را گرفتم برای لحظه ایی کوتاه و صدایی شنیدم که مرا لرزاند !!
صدای خنده ی “خدا” را شنیدم ، واضح تر از صدای نفسهایم …
.
.
.
خدایا….
یا نوری بیفکن ، یا توری…
ماهی کوچکــت از تاریکی این اقیانوس میترســـــد !
.
.
.
خدایا ما را ببخش بخاطر همه درهایی که زدیم،
و هیچکدام خانه تو نبود…
.
.
.
خدا هر وقت تنها میمونم به تو پناه میارم
دریغ از اینکه یادم نبود تا حالا تنهام نذاشتی
.
.
.
ﺧﺪﺍﯾﺎ ﻣﻨﻮ ﺑﺒﺨﺶ ﺍﮔﺮ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺑﻪ ﻓﮑﺮ ﺭﺿﺎﯼ ﻫﻤﻪ ﯼ ﻫﯿﭻ ﻫﺎ ﻫﺴﺘﻢ
ﻭﻟﯽ ﺑﻪ ﻓﮑﺮ ﺭﺿﺎﯼ ﺗﻮ ﮐﻪ ﻫﻤﻪ ﻫﺴﺘﯽ ، ﻧﯿﺴﺘﻢ …
.
.
.
خدا را دوست بدار
حداقلش این است که یکی را دوست داری که روزی به او میرسی . . .
.
.
.
هر صبح،
پلکهایت،
فصل جدیدی از زندگی را ورق میزند،
سطر اول همیشه این است:
“خدا همیشه با ماست”
پس بخوانش با لبخند…
.
.
.
گفتم : چقدر احساس تنهایی میکنم …
گفتی : من که نزدیکم ! (بقره آیه ۱۸۶)
.
.
.
خداوندا !
خسته ام !
از فصل سرد گناه و دلتنگ روزهای پاک…
بارانی بفرست چتر گناه را دور انداخته ام !
.
.
.
چشمانم را
همیشه میبندم
تا تورا در کنارم ببینم
در خیال با تو
سخن میگویم
تا تنهایی را حس نکنم
در ذهن
تورا مییابم
تا بدانم که در کنار منی
میترسم چشمانم را باز کنم
نکند تو نباشی ای خــــــدا
.
.
.
.
من خدایی دارم ، که در این نزدیکی است
نه در آن بالاها
مهربان ، خوب ، قشنگ
چهره اش نورانیست
گاهگاهی سخنی میگوید ، با دل کوچک من، ساده تر از سخن ساده من
او مرا میفهمد ، او مرا میخواند ، او مرا میخواهد …
.
.
.
یک نفر پشت سرت هست
آماده است تا که کمیپای تو لغزش گیرد …
و اگر قرار شود که بیفتی به روی زمین ، آنجاست که نگهت خواهد داشت …
همیشه از سایه هم نزدیکتر به تو !
نور هم که قطع شود ، حضورش پر رنگتر خواهد شد !
.
.
.
خدایا …!
گاهی که دلم از این و آن و زمین و زمان میگیــرد ،
نگاهم را به سوی تو و آسمـان میگیرم ،
و آنـقـدر با تــو درد دل میکنـم ،
تا کم کم چشـــــــــمهایم با ابـرهای بارانیت همراهی میکنند
و قلبـــم سبک میشود آنــوقــت تو میآیی و تــــــمـــــــــام فضای دلـم را پر میکنی
و مـــــن دیـــــــگــــر آرام میشــــــوم
و احساس میکنم هیچ چیز نمیتواند مرا از پای دربیـاورد !
چون تو را در قلبــــــــــــــم دارم …