
مریم
۱روز به دبیر زیستم اس دادم که ۱ دبیر المپیادی بهم معرفی کنه. اونم گفت aghaye saraf Ali hastan
من اس دادم آقای صرفعلی؟ گفت نه آقای صراف
آخر سوتی بود
فرشته
——————————-
دوباره گرفتم که اپراتور عوض شه باز خود اون آقا جواب داد تا سلام کردم یارو زد زیر خنده خوب خانم بفرمایی اینم شماره ۱۱۸ تا حالا چنین سوتی نداده بودم با کلی خجالت شماره مورد نظرمو گرفتم و قطع کردم .
غزاله
——————————-
علی
——————————-
بعد از کلی کلاس تیکه پاره کردن واسه هم رفتم بساط شام رو جور کنم.تو راه گفتم برم دستامو بشورم ولی تا رفتم تو دستشویی دیدم زن دایی تو دستشوییه.سریع برگشتم و به رو خودم نیاوردم واون بیچاره ام اصلا انگار نه انگار.سر میز شام نشته بودیم یه۱۰ نفر بودیم یه دفعه دختر کوچیکه گفت: مامان.مامانش:غذاتو بخور تا بعد.دختر:یه چیزی بگم.دایی:بگو دخترم.
دختر:مامان وقتی تو دستشویی بودی عمو اومد داخل تو رو دید.
من سیاه شده بودم زن دایی داشت میمرد.دوستام داشتن از خنده میمردن.دایی جا خورده بود.
دو تا لقمه بیشتر نخورده بودم یه معذرت خواهی کردمو اومدم تو حیاط یه ساعت میخندیدم.تازه وقتی رفتن با بچه ها تا صبح میخندیدیم.حالت چهره ها هر کدومش یه سوتی و پایه خنده بود
مجتبی از اصفهان
——————————-
مجتبی از اصفهان
۱ روز تو دانشگاه بودم کلاسمون تموم شده بود داشتیم میرفتیم بیرون سالن بادوستم شیشه سکوریت ها رو شسته بودن و تمیز بود یکی از درها رو هیچ وقت باز نمیکردن اون روزم باز نبود ولی سایه اون یکی که همیشه باز بود رو این یکی افتاده بود منم تعجب کردم که امروز این یکی رو باز کردن چشمتون روز بد نبینه با هیجان رفتم که ازش رد بشم شتلق خوردم به شیشه
زهره
——————————-
رعنا
——————————-
تو بچگی با داداشم دنبال هم دیگه می کردیم و تقریبا” روزی ۴ یا ۵ بار با هم سخت درگیر بودیم و به قول خودمون تو سر وکله هم می زدیم.
یه روزی از این روزا که طبق معمول داشتم داداشمو ازیت می کردم یه حرف زشتی
بهم زد و از دستش خیلی عصبانی شد م و گفتم اگه بگیرمت می کشمت،و شروع کردم
دنبالش دویدن و واقعا” از دستش بد عصبانی شده بودم به طوری که اصلا” نمی
فهمیدم چه جوری دارم دنبالش میکنم.
اون موقع هم حیاط بزرگی داشتیم که چون داداشم از من بزرگتر بود یه دور، دور حیاط زد و رفت داخل ساختمان ، البته یه درب کوچیک مربوط به راهرو داشتیم که اون درب رو پشت سرش بست و همینکه من درب و باز کردم دیدم برای اینکه منو گول بزنه یه جارو دستش گرفته و داره مثلا” تو راهرو و جارو میکنه ، من هم نامردی نکردم یه اردنگی جانانه زدم به باسنش که چشمتون روز بد نبینه دیدم اردنگی رو زدم به مادرم ،و اونو با دادشم اشتباه گرفتم .
تا یک هفته جرات نمی کردم تو روش نگاه کنم. البته اینم بگم از خجالت داداشم هم بر اومدم.
و مامانم منو بخشید چون کوچکتر بودم.
وحید
——————————-
همه زدن زیر خنده از خجالت آب شدم.
علیرضا
——————————-
مینا
——————————-
علیرضا
سن راهنمایی که بودم با خونواده رفته بودیم منزل یکی از آشنایان. وقتی رسیدیم فقط دختر بزرگ خونه که هم سن من بود خونه بود. گفت بفرمایید تو الان زنگ میزنم بابام اینا بیان. رفت پای تلفن.زنگ زد جایی که باباش رفته بود. ما هم همگی دورش حلقه زدیم. طفلی هول کرد و تا اومد تو گوشی حرف بزنه گفت: ” ببخشید بابام اونجا وجود داره؟!!!” آقا ما رو میگی… همه ریسه می رفتیم… الان همون دختره طفلی، ۱۱ ساله که همسرمه و یه دختر داریم به اسم بهار…. دوستت دارم نباتم
ابوذر
——————————-
احسان
——————————-
مهرناز
بدبخت راننده سرویسو اون یکی دختره گیجو منگ منو نگاه میکردن.من خنگم تازه فهمیدم چه سوتی دادم
هانیه
——————————-
ما کارنامه رو اوردیم ولی هرچی روی عکس پرینتر کلیک کردیم پنجره مربوط به پرینت باز نشد(من نمیدونستم که با هر کلیک رو عکس پرینتر یه پرینت میگیره ) من چند بار پشت سر هم کلیک کردم آخر هم از گزینه فایل پنجره مربوط به پیرینترو اوردم . دستگاه پرینتر قاطی کرد ۳۲ تا برگه بهمون داد.
تازه همه اینا به کنار موقع پول دادن (۴۵۰۰)پول نداشتیم تمام کیف و جیبامونو زیر و رو کردیم تا آخر به اندازه۳۵۰۰ یه عالمه پول خورده پیدا کردیم مردیم از خجالت تا پولو حساب کردیم ولی بعدش کلی خندیدیم
مرجان